تقدیم به ماتیسای گلم
[ ]
گلناز آن یاس بارانی تبار
دختری از نسل گلهای بهار
یک شبی در ذهن من پرواز کرد
چشمهای خسته اش را باز کرد
با نفسهایش معطر می شدم
اه من یک جور دیگر میشدم
گلناز با بوی باران بهار
با طراوت با ترنم با وقار
مثل باورهای بی بنیاد من
میگذشت از کوچه های یاد من
خوب یادم هست عاشق میشدیم
با غزل مست شقایق میشدیم
ارزوهامان همه یکدست بود
نا امیدی کوچه ای بن بست بود
روزگاری سبز و ابی داشتیم
عشق در دلهایمان میکاشتیم
روزها محو تماشای نسیم
کودک دل مثل شبهای قدیم
میگذشتیم از شکاف دردها
با غزل از کوه قاف درد ها
تا که یک شب در سکوتی مرگبار
گفتم با یک صدای غصه دار
قصه اجبار رفتنم اغاز شد
درد در دلها طنین انداز شد
بعد از ان ارامشم را برده اند
درد ها تنهاییم را خورده اند
جرعه ای از شعر در من اه نیست
از خیالم تا غزلها راه نیست
لاله ای کنج حیاتم مانده است
گلناز در خاطراتم مانده است
عاشق تو مرصاد
[ بازدید : 88 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]